افسوس می خورم ... چرا؟ چرا با رفتن تو..............بهار می آید ؟ آمدی در سرمای زمستان به سردی زمستان بودی به غم انگیزی شبهای تنهایی به خشکی برف می روی بهار می آید به نظر معامله خوبی است امید آن دارم بهار گلی بر چهره ات بنشاند چه امید مبهمی گردش روزگار خطا ندارد زمستان هیچ گاه بهار را نمی بیند به راستی چقدرسخت است خندان نگه داشتن لبها در زمان گریستن قلبها و تظاهر به خوشحالی دراوج غمگینی و چه دشوار وطاقت فرساست گذراندن روزهای تنهایی اما چه شیرین است در خاموشی و خلوت به حال خود گریستن . مانند پرنده باش که روی شاخه ی سست وصاف لحظه ای مینشیند وآواز می خواند و احساس میکند که شاخه میلرزد ولی به آواز خواندنش ادامه میدهد. زیرا مطمئن است که بال و پر پرواز دارد. عشق با روح شقایق زیباست عشق با حسرت عاشق زیباست عشق با نبض دقایق زیباست عشق در حسرت دیدار تو بودن زیباست راز شاد زیستن انجام انچه دوست داری نیست ،بلکه دوست داشتن ان چیزی است که انجام می دهیم. به کسی عشق بورز که لایق عشق باشد نه تشنه عشق ،زیرا تشنه روزی سیراب می شود. مهر و محبت چیزی است تقسیم شدنی ولی عشق نه. عشق ورزیدن به کسی که لیاقت دوست داشتن را ندارد نوعی اسراف در محبت است. حضرت محمد (ص) تمام محبت های خود را به پای دوست بریز ولی به او اطمینان نکن. امام علی (ع) نایاب ترین چیزها در جهان دوست صمیمی است. ناپلئون همه چیز و همه کس را دوست بدار ،اما به هیچ کس و هیچ چیز دل نسپار. به دوست هر چه خواهی عطا کن جز اسرارت را. امام محمد تقی (ع) عشق مانند هوا همه جا جاریست،تو نفسهایت را قدری جانانه بکش. دوستان مورد اعتماد ،اندوخته ارزنده یکدیگرند. امام جواد (ع) همیشه سعی کن چیزی را که دوست داری به دست بیاوری وگرنه مجبوری چیزی را که به دست اوردی دوست داشته باشی. شکسپیر دوست خوب مثل درشکه در روز بارانی کمیاب است. ولتر عشق زیر باران ایستادن و با هم جنس شدن نیست،عشق ان است که یکی برای دیگری چتر شود و او هیچ گاه نفهمد چرا خیس نشده است. در نگاه کسی که عشق را نمی فهمد ،هر چه بیشتر اوج بگیری ،کوچکتر خواهی شد. ناتوان کسی است که نتواند دوستی برای خودش پیدا کند ،از او ناتوان تر کسی است که دوست خود را از دست بدهد. امام علی (ع) تلاش کن تا دوستی را بیابی که قلبی به وسعت دریا داشته باشد،در ان صورت برای وارد شدن به قلب او نیازی به کوچک کردن خود نداری. از دست دادن دوستان غربت است. امام علی (ع)
گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغهء دیروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟ گفت: عزیز تر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت بر من تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی. من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم. گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟ گفت: عزیزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان، چرا که تنهااینگونه می شود تا همیشه شاد بود. گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟ گفت: بارها صدایت کردم، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی، تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست، از این راه نرو که به ناکجا آباد هم نخواهی رسید. گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟ گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی، می خواستم برایم بگویی آخر تو بندهء من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تو تنها اینگونه شد که صدایم کردی. گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟ گفت: اول بار که گفتی "خدا" آنچنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، اگر تو بعد از علاج درد هم بر خدا گفتن اصرار می کردی همان بار اول شفایت می دادم. گفتم: مهربانترین خدا ! دوست دارمت ... گفت: عزیز تر از هر چه هست من دوست تر دارمت ...
Design By : Pichak |