غمگین چو پاییزم ، از من بگذر دیگر ای مه به حال خسته بگذارم ، بگذر و با دل شکسته بگذارم آه ، در غم این عشق بی حاصل بسوزم همچون شمعی به تیره شب ها می دانی عشق ما ثمر ندارد ، غیر از غم ، حاصلی دگر ندارد زین قصه ی غم افزا شعری غم انگیزم ، از من بگذر سر تا به پا عشقم ، دردم ، سوزم شعر از : «تورج نگهبان»
شعری غم انگیزم ، از من بگذر
سر تا به پا عشقم ، دردم ، سوزم
بگذشته در آتش همچون روزم
غمگین چو پاییزم ، از من بگذر
شعری غم انگیزم ، از من بگذر
بگذار ای بی خبر بسوزم ، چون شمعی تا سحر بسوزم
بگذار ای بی خبر بسوزم ، چون شمعی تا سحر بسوزم
دیگر ای مه به حال خسته بگذارم ، بگذر و با دل شکسته بگذارم
بگذر از من تا به سوز دل بسوزم
آه ، در غم این عشق بی حاصل بسوزم
بگذر از من تا به سوز دل بسوزم
بگذر تا در شرار من نسوزی ، بی پروا در کنار من نسوزی
غمگین چو پاییزم ، از من بگذر
بگذشته در آتش همچون روزم
غمگین چو پاییزم ، از من بگذر
شعری غم انگیزم ، از من بگذر
Design By : Pichak |