سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























وبلاگ صدف= عشق طلاست

پیری برای جمعی سخن میراند.

لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.

بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.

او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.

گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید 

او لبخندی زد و گفت:

وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید، 

پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟ 

گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید 


نوشته شده در دوشنبه 90/7/4ساعت 7:28 صبح توسط صدف یادگاری ( ) |


Design By : Pichak