پيام
+
ديروز خاک ساعاتي گريه مي کرد انگار باز دلتنگ بود
به هنگام شب باران به آرامي در گوش خاک ندا داد :چک چک چک چک !
اين ندا را همه حتي پدرم نيز شنيد ، باران هيچ ترسي ندارد اما ابرها وادارش کرده بودند تا غرورش ريزش کند!
خاک جان گرفت ، باران نيز آرام يافت.
به هنگام شب باران به آرامي در گوش خاک ندا داد :چک چک چک چک !
اين ندا را همه حتي پدرم نيز شنيد ، باران هيچ ترسي ندارد اما ابرها وادارش کرده بودند تا غرورش ريزش کند!
خاک جان گرفت ، باران نيز آرام يافت.

...حامل نور ...
90/7/14
*ديدبان رايانه اي*
مهران*
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید