سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























وبلاگ صدف= عشق طلاست

کودک نجوا کرد:خدایا با من صحبت کن و یک چکاوک در

چمنزار آواز خواند ولی کودک نشنید

پس کودک فریاد زد:خدایا با من صحبت کن!و آذرخش در آسمان غرید ولی کودک متوجه نشد


کودک فریاد زد :خدایا یک معجزه به من نشان بده و یک زندگی متولد شد ولی کودک نفهمید


کودک در نا امیدی گریه کرد و گفت: خدایا مرا لمس کن و بگذار تو را بشناسم،پس خدا نزد کودک آمد و او را لمس کرد ولی


کودک بالهای پروانه را شکست و در حالی که خدا را درک نکرده بود از آنجا دور شد


نوشته شده در یکشنبه 90/12/28ساعت 10:32 صبح توسط صدف یادگاری ( ) |


Design By : Pichak